87/2/7
8:37 ص
سایت تابناک که در جریان ساخت داستان جعلی علیه آیت الله مصباح یزدی و نسبت دادن آن به حضرت امام(ره) نقش رسانه تحریف کنندگان را برعهده داشت و بعد از افشاگری کیهان و ارائه اسناد غیرقابل تردیدی از صحیفه حضرت امام(ره) که جعلی بودن آن داستان را برملا می کرد، ابتدا در پی مخدوش کردن سند کیهان برآمد و پس از آن که این ترفند سایت مزبور نیز توسط کیهان افشا گردید، در حالی که انتظار نداشتند همکاری آنان با تحریف کنندگان نظر مبارک حضرت امام(ره) به این آسانی لو برود، دست به ترفند دیگری زده اند که خنده دار بودن آن کمتر از ترفند اول آنها نیست.
داستان جعلی که مدعیان اصلاحات و سایت تابناک به طور مشترک در پی نسبت دادن آن به حضرت امام(ره) بودند اینگونه ساخته شده بود که بعد از شهادت شهید محلاتی، حضرت امام(ره) با نمایندگی آقای محمدی عراقی در سپاه به این علت مخالفت کرده بودند که ایشان داماد آیت الله مصباح یزدی است و امام راحل(ره) گفته بودند اگر او نماینده امام(ره) در سپاه باشد، منویات و نظرات آیت الله مصباح یزدی را در سپاه ترویج خواهد داد!!
همانگونه که ملاحظه می شود این داستان جعلی برای مقابله با افکار و اندیشه آیت الله مصباح یزدی ساخته شده بود و ظاهرا هدف از آن انتقام گرفتن از دانشمند برجسته ای بود که با اشراف و احاطه علمی خود به طور همزمان با دو دیدگاه انحرافی انجمن حجتیه (جدایی دین از سیاست) و اباحه گری لیبرال دموکراسی آمریکایی در افتاده و به خوبی از عهده مقابله با این دیدگاههای انحرافی برآمده بود. برخی از مدعیان اصلاحات که آیت الله مصباح یزدی را یکی از اصلی ترین دانشمندان رسواکننده افکار و نظرات انحرافی خود می دیدند، با جعل داستان یاد شده کوشیده بودند نظرات ایشان را در تعارض با نظر حضرت امام(ره) جلوه دهند!
کیهان در افشای جعلی بودن این داستان آورده بود که آقای محمدی عراقی قبل از شهادت شهید محلاتی، قائم مقام ایشان در سپاه بود و بعد از شهادت آن شهید بزرگوار نیز تا انتصاب آقای عبدالله نوری به نمایندگی حضرت امام در سپاه یعنی طی مدت 3 سال- آنهم در بحبوحه جنگ تحمیلی- وظیفه نمایندگی حضرت امام(ره) در سپاه را برعهده داشته اند، بنابراین اگر امام راحل(ره) آنگونه که جعل کنندگان داستان کذایی ادعا می کنند، نگران بودند که مبادا ایشان منویات و نظرات پدر همسر خویش یعنی آیت الله مصباح یزدی را در سپاه ترویج کند! چرا با ادامه مسئولیت ایشان در همان جایگاه برای مدت 3 سال و چند ماه یعنی تا پایان جنگ تحمیلی موافقت فرموده اند؟ این واقعیت به وضوح نشان می دهد که داستان نقل شده جعلی است چرا که آنچه حضرت امام(ره) در عمل انجام داده اند با آنچه داستان جعلی یاد شده در پی القای آن برآمده کاملاً متضاد است، و بعید است که آقایان نظر خود را بر نظر حضرت امام(ره) ترجیح داده و انتظار داشته باشند که مردم داستان جعلی آنها را پذیرفته و نظر صریح حضرت امام(ره) را کنار بگذارند! زیرا اگر امام راحل(ره) نگران ترویج نظرات آیت الله مصباح توسط آقای عراقی بودند، ایشان با حضور در جایگاه سرپرستی نمایندگی امام(ره) می توانستند همان نظرات را ترویج دهند و چه فرقی می کرد که آقای عراقی نماینده مستقیم امام(ره) باشند یا سرپرست نمایندگی ایشان در حالی که طی 3 سال یاد شده امام(ره) هیچ نماینده دیگری در سپاه نداشتند.
سایت تابناک که ظاهراً قافیه را تنگ دیده به جاده فرعی روی آورده و کوشیده است صورت مسئله را به حکم نمایندگی آقای محمدی عراقی بکشاند و حال آن که در یادداشت کیهان از صدور حکم نمایندگی ایشان سخنی نبود، بلکه به موافقت حضرت امام(ره) با حضور آقای محمدی عراقی در جایگاه نمایندگی امام(ره) در سپاه طی 3 سال و چندماه که امام راحل(ره) نماینده ای تعیین نکرده بود اشاره شده بود و بدیهی است که این حضور نمی تواند بدون موافقت حضرت امام باشد و این موافقت به وضوح از جعلی بودن داستان مورد اشاره حکایت می کند. آیا غیر از این است؟!
سایت تابناک در جدیدترین تلاش برای رها کردن گریبان خود از رسوایی این تحریف نوشته است:
«از محضر جناب شریعتمداری تنها یک پرسش داریم و آن این که بنیانگذار جمهوری اسلامی در چه تاریخی و بر پایه چه سندی برای حجت الاسلام محمدی عراقی حکم صادر کرده است؟»
که باید گفت؛
اولا؛ چرا از موضوع اصلی طفره می روید و به خاطر جعل داستان و تحریف نظر مبارک حضرت امام(ره) توبه نمی کنید و از مردم عذر نمی خواهید؟
ثانیاً؛ مگر می شود آقای محمدی عراقی 3 سال و چندماه بدون موافقت حضرت امام(ره) در جایگاه مسئولیتی نماینده ایشان در سپاه حضور داشته باشند؟ آیا می خواهید ادعا کنید که ایشان از پیش خود و بدون اجازه امام(ره) در این مسئولیت خطیر بوده اند؟
ثالثاً؛ همین امروز برادر عزیزمان آقای محسن رضایی با ارسال نامه ای به نگارنده تاکید کرده اند که «جناب آقای محمدی عراقی در زمان حیات حضرت امام(ره)، سالها به عنوان قائم مقام حضرات آیات طاهری خرم آبادی و محلاتی و در مقطعی به عنوان سرپرست نمایندگی امام مورد حمایت حضرت امام بودند.»
رابعاً؛ برای نمونه به صفحات 432 و 468 از جلد 20 صحیفه حضرت امام(ره) مراجعه کنید که در محل مخاطب حکم امام(ره) آمده است«محمدی عراقی جانشین نماینده امام خمینی در سپاه پاسداران» و این در حالی است که در آن هنگام حضرت امام(ره) هنوز نماینده ای از جانب خویش برای سپاه تعیین نکرده بودند و نشان می دهد که این وظیفه را به آقای محمدی عراقی محول کرده بودند.
خب! حالا چه می فرمائید؟! فقط به این سوال جواب دهید که اگر مطابق داستان جعلی شما حضرت امام(ره) به خاطر این که مبادا آقای محمدی عراقی نظرات و منویات پدرخانم خود یعنی آیت الله مصباح یزدی را در سپاه پیاده کنند! با نمایندگی ایشان مخالفت کرده بودند چرا با حضور 3 سال و چندماهه آقای محمدی عراقی در این جایگاه موافقت فرمودند؟! و اگر پاسخی برای این سوال ندارید- که نمی توانید داشته باشید- چرا از اقدام زشت و مشمئزکننده خود در تحریف نظرات مبارک حضرت امام(ره) آنهم برای انتقام از دانشمندی که مروج افکار آن بزرگوار بوده و پته انجمن حجتیه و لیبرال دموکراسی آمریکایی را به آب انداخته، از امت امام(ره) پوزش نمی خواهید؟!
حسین شریعتمداری
87/2/6
12:51 ع
مصاحبه رهبر معظم انقلاب در هنگام رأىگیرى مرحلهى دومِ انتخابات هشتمین دورهى مجلس شوراى اسلامى
اینبار هم طبق روال گذشته، حضرت عالى جزو نخستین کسانى هستید که در این مرحله از انتخابات رأیتان را به صندوق انداختید. ملت ایران آمادهاند نصایح، توصیهها و رهنمودهاى حضرت عالى را در باره اهمیت این دوره از انتخابات و نقش مردم بشنوند.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. اهمیت این دوره از انتخابات، مثل اهمیت مرحلهى قبلى انتخابات است. مرحلهى دوم از لحاظ اهمیت، با مرحلهى اول هیچ تفاوتى ندارد؛ و همان انگیزه و همان احساس و همان روحیهى تکلیفپذیرى و مسئولیتپذیرىاى که در مرحلهى اول همهى ما را وادار کرد که به پاى صندوقها بیائیم، عیناً همان روحیه و همان احساس مسئولیت اینبار هم ما را فرامیخواند که به پاى صندوق رأى بیائیم و رأیمان را بیندازیم. و یک مثل قدیمى در همه جاى ایران هست که: «کار را که کرد؟ آن که تمام کرد»؛ این، تمام کردنِ کار است.
انشاءاللَّه ملت عزیزمان در حوزههائى که انتخابات به مرحلهى دوم کشیده شده، همت کنند و پاى صندوقها بیایند تا رأى خوبى جمع شود و مجلس خوبى به توفیق الهى و به حول و قوهى الهى انشاءاللَّه تشکیل شود.
? خیلى متشکرم از محضرتان.
من هم از شما متشکرم.
***
خدا انشاءاللَّه از همهتان این زحمات را قبول کند و همهتان را عاقبت بخیر کند و انشاءاللَّه دفعات متعددى توفیق پیدا کنید که این مسئولیت و وظیفه را انجام بدهید.(1)
1) در پاسخ به درخواست دعاى خیر از طرف یکى از دستاندرکاران برگزارى حوزهى انتخابیه بیان فرمودند.
اگه تا الان نرفتید رأی بدهید بسم الله منتظر چی هستید؟
بگو یا علی و یه مشت محکم دیگه تو دهن آمریکا و نوکرای داخلیش بزن.........
87/2/5
7:26 ص
بسم الله الرحمن الرحیم
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ (1)
أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ (2)
وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ (3)
تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ (4)
فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ (5)
پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در 13 آبان 1358 توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و به اسارت گرفتن 53 نفر از اتباع آمریکا، ضربه محکمی به حیثیت آمریکا زده شد و کاخ سفید سعی داشت به هر نحو ممکن این مساله را حل کند. به موازات کوشش های دیپلماتیک، تحریم های اقتصادی و ... مساله طرح تجاوز نظامی به جمهوری اسلامی در دستور کار قرار گرفت.
از همان روزهای اول تسخیر سفارت آمریکا در تهران، برنامه ریزی جهت نجات گروگان های آمریکایی شروع شد و نود نفر از کماندوهای آمریکا به صحرای اریزونای آمریکا اعزام شدند و بیش از 5 ماه تعلیمات پیچیده و فشرده ای را پشت سر گذاشتند و پس از ناکامی همه تلاش های آمریکا در جهت حل بحران، نوبت تجازو نظامی فرا رسید.
عملیات در غروب روز پنجشنبه 4 اردیبهشت 58 شروع شد و شش فروند هواپیمای130-c و نود نفر از کماندوهای آمریکا موسوم به نیروهای دلتا، از قاهره به ناو هواپیمابر Nimitz در دریای عمان منتقل شدند. طبق نقشه می بایست هواپیماها به همراه 8 فروند هلی کوپتر در صحرای طبس فرود آیند و سپس هلی کوپترها، کماندوها را به اطراف تهران منتقل کنند تا از آنجا با کامیون ها و خودروهایی که از قبل توسط عمال داخلی و نفوذی آمریکا آماده شده بود به اطراف جاسوسخانه انتقال یابند. اما یکی از هلی کوپترها پس از ورود به حریم ایران اسلامی دچار نقص فنی شد و سرنشینان آن با هلی کوپتر دیگری خود را به ناو نیمتیز رساندند و بدین ترتیب شش هواپیما و شش هلی کوپتر در صحرای طبس فرود آمد, اما در حال سوختگیری جهت انجام مرحله بعد عملیات یکی دیگر از هلی کوپترها دچار نقص فنی شد و با بهم خوردن برنامه ها رییس جمهور " کارتر" دستور توقف عملیات که عملیات پنجه عقاب نام گرفته بود و عقب نشینی داد اما در هنگامی که قصد بازگشت داشتند توفان شن برخاست و یک هواپیما و یک هلی کوپتر با هم برخورد کردند و هر دو آتش گرفته و 8 تن از آمریکایی ها در آتش سوختند.
حادثه طبس مصداقی از امدادهای غیبی الهی برای انقلاب اسلامی مردم ایران بود که بار دیگر قدرت فائقه و مطلقه الهی و وهن و سستی کید و مکر دشمنان خدا را آشکار ساخت.
برژینسکی در مورد حالت کارتر پس از دستور توقف عملیات شکست خورده پنجه عقاب می نویسد:وی سرش را میان دو دست گرفت و به مدت چند ثانیه روی میز گذاشت... ساعت 5 و پانزده دقیقه بود که کارتر خبر دیگری مبنی بر برخورد یک هلی کوپتر با یک هواپیمای سی ـ130 و آتش گرفتن آنها دریافت کرد، این برخورد همراه با تلفات جانی بود، کارتر باشنیدن این خبر مانند مار زخمی به خود پیچید و آثار درد و نگرانی بر تمامی صورت او آشکار شد.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
///////////////////
پیشنهاد می کنم شما هم حتماً این کتابها را تهیه کنید و بخوانید:
Delta force (نیروی دلتا) خاطرات چارلی بکویث فرمانده تیم عملیاتی دلتا (همون که در فیلم طوفان شن اگه دیده باشید، احمد نجفی نقشش را ایفا می کرد)
ترجمه: رضا فاضل زرندی
چاپ1365
**************
444 روز خاطرات کارتر رئیس جمهور سابق آمریکا در زمان انقلاب(همون که خاتمی کلی ازش تعریف کرده! همون خونخوار حامی شاه در کشتار 17 شهریور) ماجرای گروگانهای آمریکایی در ایران
ترجمه: احمد باقری
چاپ آبان 1361
**************
خاطرات برژینسکی
سقوط شاه، جان گروگانها و منافع ملی
ترجمه: دکتر منوچهر یزدانیار
چاپ 1362
**************
بحران
همیلتون جردن رئیس ستاد کاخ سفید
مترجم: محمود مشرقی
چاپ 1362
**************
توطئه در ایران
سایرونس ونس وزیر خارجه سابق آمریکا و برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر
مترجم: محمود مشرقی
چاپ دی 1362
**************
ماجرای طبس
علی اشرف پرگاری
چاپ بهمن 1362
**************
هدف: تهران
تهاجم کارتر و وقایع پشت پرده
جولیتو کیه زا
ترجمه: هادی سهرابی
نشر نو چاپ 1362
87/2/5
7:25 ص
انعکاس حادثهی طبس در مطبوعات جهان
پس از شکست نظامی آمریکا و فرار نیروهای عملیات نجات از معرکهی طبس، این واقعهی غیرمنتظره انعکاس گستردهای در مطبوعات و نشریات پرتیراژ جهان به دنبال داشت و اکثریت قریب به اتفاق نشریات، به ذکر این واقعه پرداختند. با وجود این، نشریات مذکور به لحاظ مالکیت و ماهیت صهیونیستی و امپریالیستی از افشای جزییات طرح و همچنین برنامههای بعدی آمریکاییها پس از واقعهی طبس طفره رفتند. اگر هم اشارهای به مسئله شده بود، فقط به دلیل انحراف اذهان از اصل مسئله بوده است. در یکی از نشریات آمریکایی مورخ 20 آوریل 1980 به نام «هوستون کرونیکل»، چهار روز قبل از واقعهی طبس مقالهای از فردی به نام «میلز کوپلند» ـ از عناصر سیا ـ چاپ و در آن به این موضوع اشاره شده بود که امکان یک حملهی برقآسا برای آزادی گروگانها وجود دارد؛ اما شیوهای که این نشریهی صهیونیستی بیان کرده بود، یک شیوهی انحرافی بود و فکر و خیال خواننده را از اصل قضیه و واقعهای که در شرف انجام بود، منحرف میکرد. 1
مجلهی هفتگی آمریکایی تایم، در تاریخ 5 و 12 می 1980، در مقالهای تحت عنوان «شکست در صحرا»، عملیات نظامی آمریکا برای آزادسازی گروگانها را بررسی کرده بود که مهمترین قسمتهای آن در اینجا ذکر میشود:
«مأموریت کارتر، برای نجات گروگانها در درون شعلهها فرو رفت.
برای کارتر بهطور اخص و برای آمریکا به طور اعم، ماجرایی که در صحرای طبس، اتفاق افتاد یک شکست نظامی، دیپلماتیک و سیاسی بود. یکبار ارتش مسلط و پر قدرتش در ویتنام، در حال از پا افتادن به خود میپیچید و به زبونی و بیچارگی افتاد و حالا به نظر میرسد به رغم چهارماه تمرین مداوم و اینکه هیچ دشمنی نمیداند که آنها در آنجا هستند، قادر نیستند که هواپیماها را از برخورد با یکدیگر حفظ کنند.
قبل از حمله، دقیقاً زمانی که جنگجویان دانشجو! سفارت را اشغال نموده بودند، هم کارتر و هم وزیر دفاع وقت آمریکا «هارولد بروان»، در پنتاگون در یک مصاحبهی تلویزیونی شرکت کرده بودند و وجود یک عملیات نجات برای آزادی گروگانها را فاش کردند.
تیم نجات گروگانها از 4 گروه تشکیل شده بود، که به گروههای اقدام و نجات تقسیم شدند. بیشتر آنها از ارتشیهای برگزیده و خشن بودند. تعلیمدهندگان آنها، آنطور که گزارش شده است، شامل افرادی از هنگ پلیس مخصوص سرویس هوایی بریتانیا، که بهطور بسیار فعال در سرکوب کردن جنبش چریکهای ایرلند شمالی وارد عمل شده بودند و همچنین نیروهای «گرنز چوتز گروپ»، از آلمان غربی بودند. گروههای مشابه دیگری نیز در تعلیمات آنها سهیم بودند.
کارتر فکر میکرد که با دولت ایران دربارهی اینکه دولت، کنترل گروگانها را از دست دانشجویان خارج سازد به یک توافق نزدیک شده است. امام خمینی هر گونه مصالحهای را مردود شمرد.
کارتر به یک اقدام دوگانهی خطرناک مبادرت نمود. بهصورت عمومی، به کشورهای اروپای غربی فشار آورد که به آمریکا بپیوندند و روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع نمایند و همچنین دربارهی قطع کامل روابط تجاری اشاره نمود که در غیر این صورت تا اواسط ماه می، یک اقدام نظامی انجام خواهد داد..» 2
به صورت بسیار محرمانه، کارتر در تاریخ 11 آوریل به کماندوهایش علامت داد که تیم را برای رفتن آماده کنند.
وقوع عملیات تهاجمی نجات، باعث شد که به ظاهر مسافرت افراد آمریکایی بهخصوص، خبرنگاران را بهایران ممنوع اعلام کند.
در همان لحظههای شروع حمله، برخی از خلبانها و سرنشینهای هلیکوپترها برای اینکه در یک عملیات مشترک تمرین ترابری هوایی با مصر و عربستان سعودی شرکت کنند در مصر بودند. هماکنون زمان برای شروع عملیات مناسب به نظر میرسید. یک گروه از صلیب سرخ بین المللی در ملاقاتش با گروگانها، مشخص کرده بود که همهی50 گروگانی که در سفارت گرفتار شده بودند، کماکان در محوطه به سر میبردند. طراحان آمریکایی نقشهی نجات، دریافته بودند که از تعداد نگهبانهای اطراف سفارت کاسته شده است.
به زودی تاریکی حمایت بار شب کوتاهتر خواهد شد و درجهی حرارت صحرا با آمدن روز افزوده خواهد گشت و حتی برای هلیکوپترها مشکلتر خواهد شد که بتوانند در گرما و حرارت عملیات را دنبال کنند. زمان برای انجام دادن مأموریت به سرعت به مرحلهی بحرانی خود میرسید. سهشنبه، در جلسهی مشترک وزرای امور خارجه درست در همان لحظهای که آنها به بیانیهی کارتر دربارهی همبستگی هم پیمانها تعظیم میکردند، کارتر کلمهی «بروید» را بهکار برد.
انعکاس حادثهی طبس در مطبوعات جهان
بعدازظهر سهشنبه، 6 هواپیمای سی -130، از فرودگاهی در مصر پرواز کردند. دوست بسیار دلسوز آمریکا ـ انور سادات ـ بههیچ وجه سعی نکرد که دخالت کشورش را در این عملیات انکار کند. سادات بعدها گفت:
«من به مردم آمریکا قول دادهام که تجهیزات و تسهیلات نجات گروگانها و نیز نجات هر کشور عربی دیگر را در خلیج فارس فراهم سازم». 3
هواپیماهای حمل و نقل حدود 90 کماندو را به طور مخفیانه به ایران حمل کردند و در ارتفاع بسیار پایین 150 پایی، به منظور عبور، از نقطهی کور رادارهای ایران گذشتند و در صحرای دور افتادهای به نام «پشت بادام» فرود آمدند.
نقشهی این فرودگاه دور افتاده در کاغذهای محمود جعفریان ـ از طرفداران و استراتژیستهای شاه ـ پیدا شده بود. محمود جعفریان یکسال پیش از عملیات نجات گروگانها، توسط نیروهای انقلابی اعدام شد. زمانی که او توسط نیروهای انقلابی دستگیر میشد، تلاش میکرد که نقشهها را بسوزاند. جعفریان به کسانی که او را دستگیر کرده بودند، گفت:
«این محل توسط سازمان سیا و با نظارت شاه برای استفادههای ضروری و لازم ساخته شده است». 4
نیروی هوایی ایران قصد تخریب این محل را داشته است؛ اما به علت مسائل پیچیدهی درون کشور هیچ اقدامی نسبت به این فرودگاه مخفی انجام نشد. وقتی که یک افسر ایرانی در تصمیمش مبنی بر تخریب آن پافشاری کرد، یکی از مقامات ارشد به او گفت:
«آمریکایی ها باید بدانند که چنین محلی کشف شده است و بنابراین نباید به فکر استفاده از آن باشند». 5
هواپیماهای آمریکا یکی پس از دیگری در صحرای پشت بادام فرود آمدند. این درحالی بود که هشت هلیکوپتر برای رسیدن به مقصد، راه سختی در پیش داشتند. زمانی که آنها از دریای عمان بدون چراغ و در نور ماه گذشتند و در ایران پرواز کردند، دو تا از هلیکوپترها، به علت طوفان شدید شن، با نقص فنی روبهرو شدند . یکی از آنها به دلیل اشکالات هیدرولیکی، نتوانست بالا بماند و در صحرای بیکران و بی پناه نزدیک کرمان فرود آمد. یک هلیکوپتر دیگر، سرنشینان هلیکوپتر از کارافتاده را با خود برد. هلیکوپتر دوم به علت نقص فنی به ناو نیمیتز بازگشت (که در نزدیکی های ساحل جنوبی ایران قرار داشت.) بالاخره شش هلیکوپتر به منطقهی فرود نزدیک شدند.
لحظهها سنگین و سنگینتر میشدند. بعد از نشستن هلیکوپترها، یکی دیگر از هلیکوپترها خراب شد، باز هم سیستم هیدرولیکی، به طوری که اصلاً قادر به پرواز نبود.
فرماندهان شروع به بحث کردند؛ آیا این مأموریت با 5 هلیکوپتر انجام داده میشود یا خیر؟ برای این مأموریت حداقل شش هلیکوپتر پیشبینی شده بود.
زمانی که هوپیماهای آمریکا تصمیم گرفتند که هلیکوپترها سوختگیری کنند، رهبران و فرماندهان مأموریت نجات، در این اندیشه بودند که آیا عملیات باید متوقف شود یا خیر؟ یکی از فرماندهان حاضر که یک سرهنگ ورزیدهی ارتش بود، نتیجه گرفت که اگر مراحل بعدی عملیات موفقیتآمیز نباشد، برخی از کماندوها و گروگانها مجبور میشوند که در ایران باقی بمانند. او پیشنهادش را به یک پست فرماندهی در خاورمیانه فرستاد. یک سرلشکر ارتش که فرمانده عملیات بود ، پیغام را به مرکز فرماندهی ارتش ملی پنتاگون رسانید. تصمیم نهایی با کارتر بود که در اتاق مطالعهاش در کاخ سفید نشسته بود. کارتر سخنان هارولد براون را دربارهی وضعیت مأموریت شنید. در ساعت 50/4 بعد از ظهر به وقت واشنگتن، بعد از آنکه مأموران نجات حدود چهار ساعت، بدون آنکه کسی متوجه آنها بشود، در صحرای ایران بودند، پرزیدنت مأیوسانه، موافقت کرد که عملیات را عقیم بگذارند.
اما ماجرا در اینجا ختم نشد؛ نزدیکیهای شب (به وقت محلی) یک اتوبوس با 40 سرنشین ایرانی از جادهی خرابی که درست از کنار محل فرود میگذشت، در حال عبور بود. هم مسافران و هم آمریکایی ها از دیدن یکدیگر یکه خوردند.
«ما فکر کردیم که آنها راهزن و دزد میباشند. برخی از آنها فارسی صحبت میکردند، آنها به ما گفتند از اتوبوس پیاده شویم و دستهایمان را بالا آوریم». 6
با پنتاگون تماس گرفته شد تا دربارهی 40 سرنشین اتوبوس تصمیمی گرفته شود. به آنها گفته شد که تمام سرنشینهای اتوبوس را درون یک هواپیمای سی ـ 130 قرار دهند و به طور موقت آنها را از ایران خارج کنند. یکی از ایرانیها گفت:
«آنها به ما گفتند که دوباره سوار اتوبوس شویم، یک آمریکایی اتوبوس ما را به نزدیک یک هواپیما راند. او به ما گفت پیاده شویم و سوار هواپیما گردیم.» 7 یک مقام رسمی آمریکا در واشنگتن بعداً گفت که: «آنها میرفتند که مسافرت طولانی خوبی را داشته باشند». 8
حساسترین لحظههای مأموریت فرا میرسید، یکی از مسافران اتوبوس میگوید:
«ما در حال سوار شدن به هواپیما بودیم که یکی از هواپیماها آتش گرفت، من نمی دانم چه شکلی، آن فقط آتش گرفت». 9
یکی از هلیکوپترها که از یک هواپیمای سی ـ 130 سوختگیری کرده بود، بلند شد تا هلیکوپتر دیگری برای سوختگیری آماده شود؛ اما در این لحظه خلبان هلیکوپتر «53D- RH » را به سرعت به طرف جلو راند به طوری که پروانهی هلیکوپتر با هواپیما (قسمت بدنه) برخورد کرد. در یک لحظه آتش هر دوی آنها را در بر گرفت. 3 آمریکایی در هواپیما سی ـ 130 «هرکولس» کشته شدند و پنج نفر در هلیکوپتر هلاک گردیدند.
قبل از این آتشبازی کامیونی به طرف جاده میآمد و رانندهی آن پس از تیراندازی به تانکرش فرار کرد. ترافیک غیرمنتظره در جادهی دور افتاده، احتمال فاش شدن مأموریت، مرگ کماندوها و نیاز فوری به رساندن زخمیها به بیمارستان، تصمیم بسیار دشواری را پیش رو قرار میداد؛ آمریکاییها باید هر چه زودتر صحرا را ترک کنند. وقتی باقی نمانده بود تا بدنهی درهم پیچیدهی هواپیما، خنک شود و آنها بتوانند اجساد را بیرون بکشند. نجات دهندگان میبایست در مرحلهی اول خود را نجات میدادند؛ آنها سوار هواپیماهای سی ـ 130 باقی مانده شدند و پا به فرار گذاشتند؛ اما در ساعت 21/ 6 (به وقت واشنگتن) بود که کارتر از حادثه وجزییات آن با خبر شد. در ساعت 30/7 دقیقه بعدازظهر (به وقت واشنگتن) کلمهی «رسید» دریافت شد؛ یعنی تیم عملیات در خارج از ایران در حال پرواز بودند.
در ساعت 2 بامداد جمعه (به وقت واشنگتن) کارتر از کارمندانش تقاضای تهیهی یک کپی از اظهارات «جان ـ اف ـ کندی» دربارهی اشغال نافرجام خلیج خوکها (درکوبا) را کرد.
یکی از کسانی که در این عملیات نقش داشت، با حضور کارتر در مصاحبهی مطبوعاتی، پس از عملیات نافرجام نجات، جزییاتی را فاش نمود؛ اما هارولد براون سریتر برخورد کرد و کمتر اطلاعات داد.
هلیکوپترها مأموریت داشتند که کماندوها را به اردوگاه دومی (بعد از سوختگیری) ـ در مخفیگاه کوهستانی در خارج از تهران ـ منتقل سازند؛ زیرا چنین محلی از ردگیری رادارها و نیروهای دفاعی ایران در امان بود و جای مناسبی به نظر میرسید. بعضی افراد نجات به وسیلهی کامیونها به محوطهی سفارت آورده میشدند. اینکه این وسایل نقلیه از کجا میآمدند، یک مسألهی سری بود.10 در یک موقعیت مشخص شده، زمانی که هلیکوپترها بر فراز سفارت پدیدار میشدند، گروه نجات احتمالاً یا با شلیک گلوله یا با اسلحههای شیمیایی و به قصد ناتوان کردن مأموران محافظ وارد عمل میشدند. هلیکوپترها، گروگانها و تیم، اقدام را به وعدهگاهی که با هواپیمای سیـ 130 گذاشته شده بود، منتقل میکردند. زمانی که هواپیماهای هرکولسِ غول پیکر هر کسی را به جای امنی منتقل میکرد، هلیکوپترها به حال خود رها میشدند. این طرح، برخی از افراد را که با این گونه عملیات آشنایی داشتند، راضی نکرد. آنها در این اندیشه بودند که کمک زمینی (از طریق بعضی نیروها) حتماً ضروری میباشد؛ این کمک یا از طریق افراد ایرانی که با ایالات متحده دوست میباشند یا افراد آمریکایی که پیش از این به صورت سری و مخفیانه به ایران آمده بودند، فراهم میشد. یک متخصص نظامی ارتش اسراییل گفت:
«شما نمیتوانید، کنترل اطراف سفارت را فقط با 90 نفر در اختیار بگیرید و نیز نمی توانید با 8 هلیکوپتر این مأموریت را انجام دهید». 11
یک مجله ی پر نفوذ مصری به نام «اکتبر» نوشت : «چهل ایرانی تعلیم دیده در آمریکا در این تهاجم شرکت داشتند». 12
سؤال پیچیدهی دوم این بود که چرا نیروهای نجات به رغم خراب شدن 3 هلیکوپتر، 5 هلیکوپتر دیگر فرستاده نشدند، در حالی که فقط چهار هلیکوپتر برای نجات گروگانها کافی بود. جواب این سؤال این بود که احتمال میرفت دو هلیکوپتر دیگر در راه تهران خراب شوند یا از کار بیفتند. سؤال دیگر این است که چرا تعداد بیشتری هلیکوپتر در این عملیات شرکت داده نشدند؟ پنتاگون در این مورد جواب میدهد:
«تعداد بیشتر هلیکوپترها ریسک را بیشتر مینمود و اینکه برخی از آنها وادار به فرود میشدند». 13
در این مورد پنتاگون با «شیمون پرز» ـ وزیر دفاع اسراییل ـ در خلال عملیات موفقِ انتبه (در اوگاندا) در سال 1976 مشورت کرد. شیمون پرز به تایم گفت:
«در عملیاتی همانند این عملیات باید با حداقل تجهیزات مجهز شد. اگر شما تجهیزات زیاد داشته باشید، همهی کارها را خراب خواهید کرد». 14
پس از حملهی نافرجام آمریکا، دانشجویانی که حفاظت سفارت و گروگانها را به عهده داشتند، اعلام کردند که تعداد نامشخصی از گروگانها را به هشت شهر ایران فرستادهاند و اگر چنین حرکتی درست باشد، یک حملهی نجات دوم را غیرممکن میساخت. به دلیل انعکاس خبر دروغ بیحرمتی به بدنهای مردهی آمریکاییها در تهران، کارتر در یک مصاحبهی تلویزیونی به ایرانیها حمله کرد و آن را یک عمل غولصفتانه و یک نمایش وحشتناک غیرانسانی نامید. او اضافه نمود: «این [عمل]، درست نوع مردمی را که ما با آنها طرف هستیم برای ما روشن میکند». 15
دیگر روزنامههای مشهور و معتبر جهان نیز به انعکاس این واقعه پرداختند. «لوموند» ـ روزنامهی پرتیراژ فرانسهـ اقتدار حکومت آمریکا را زیر سؤال برد و نوشت:
«دربارهی کارایی یک دستگاه نظامی که امنیت نیمی از جهان بدان محول شده، ولی قادر نیست حتی دو هلیکوپتر را در صحرا و تازه آن هم بدون دخالت دشمن در هوا نگاه دارد، چگونه فکر کنیم»؟ 16
«ساندی اکسپرس» نیز نوشت: «نمی توان تصور کرد که پیشرفتهترین تکنولوژی دنیا با دستگاههای خود ساخته اش چنین افتضاحی به بار بیاورد». 17
روزنامهی «نیویورک تایمز» ضمن بررسی وقایعی که در روابط میان ایران و آمریکا در سال 1980 میلادی اتفاق افتاده بود ، سال 1980 را برای آمریکا «سال شوم» نامید. 18
پی نوشت ها:
1. طبس، مصداق بر سورهی فیل، پیشین، ص 29
2. پیشین، صص 30 ـ 31
3. . پیشین، ص 32
4. همان
5. همان
6. همان، ص33
7. همان ، صص 34-33
8. همان
9. همان
10. در تحقیقاتی که توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عمل آمد، معلوم شد تهیه کنندهی این کامیونها شخصی به نام علی اسلامی از تجار بازار و از دارودستهی حزب منحلهی خلق مسلمان بوده است. این فرد 2 ماه قبل از واقعهی طبس، کامیونها را که شامل 5 کامیون فورد انگلیسی و 2 وانت مزدای 1600 بوده است تهیه کرده بود و سپس به آمریکا پناهنده شده بود.
11. . همان، ص 36
12. . همان
13. . همان
14. . همان
15. . همان
87/2/5
7:17 ص
شهید محمد منتظر قائم و معمای طبس
محمد منتظر قائم در سال 1327 هجری شمسی در یک خانوادهی مذهبی و کم بضاعت در شهر فردوس به دنیا آمد. پس از پایان سوم دبستان به یزد نزد اقوام پدری خود رفت و در آنجا به ادامهی تحصیل پرداخت. همزمان با قیام 15 خرداد، محمد همراه پدر، در صف مبارزه با طاغوت درآمد و به تکثیر و پخش اعلامیههای امام خمینی پرداخت. او با خلوص خاصی، عکس امام را به شیفتگان میرساند و با همکلاسیهایش، بی پروا علیه رژیم شاه بحث میکرد.
محمد بعد از پایان دبیرستان به خدمت سربازی رفت و پس از پایان خدمت در شرکت برق توانیر مشغول به کار شد و همزمان با هدف برانداختن نظام شاهنشاهی و استقرار حکومت اسلامی با تشکیل گروهی به مبارزه پرداخت. در سال 1351 هـ . ش، اعضای گروه شناسایی و محمد نیز دستگیر و زندانی شدند و محمد تحت شکنجههای وحشیانهی مأموران ساواک قرار گرفت؛ اما جانانه در مقابل شکنجهها مقاومت میکرد و شکنجهگران را به ستوه آورد. سرانجام پس از 15 ماه تحمل شکنجه و زندان، در حالی که هیچ اعترافی نکرده بود به ناچار او را آزاد نمودند.
پس از آزادی از زندان همچنان به مبارزه ادامه میدهد و به همکاری با سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که آن زمان وجههی خوبی در میان مردم داشت، پرداخت؛ اما بعد از انحراف و تغییر ایدئولوژی سازمان، رابطهی خود را با آن قطع کرد؛ ولی همچنان به مبارزه علیه رژیم شاه ادامه میداد. محمد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، خود را وقف انقلاب نمود و به عنوان نخستین فرمانده سپاه پاسداران استان یزد انتخاب شد و مسئول بنیانگذاری و تشکیل سپاه یزد و تصفیهی کمیته گردید. او سپاه را گسترش داد و با قاطعیت با ضد انقلاب به مبارزه برخاست.
مشکل بزرگ آقای رئیس جمهور
تلفن محرمانهی ریاست جمهوری در کاخ سفید به صدا در آمد. منشی مخصوص رئیس گوشی را برداشت و با اضطراب به اتاق رئیس جمهور وصل کرد. مکالمهی فرد ناشناس 20 دقیقه طول کشید؛ پس از پایان مکالمه، رئیس جمهور به سرعت از منشی خواست تا یادداشتی که در پاکت قرار داده شده را به ستاد کل بفرستد.
پس از فرار آمریکاییها از ایران، کاخ سفید اعلامیهای به این شرح پخش کرد:
«آمریکا در عملیاتی در صحرای طبس جهت آزادی جان گروگانهای اسیر در ایران با شکست روبهرو شد و اسناد سری و مهمی در درون هلیکوپترها به جای مانده است».
پس از اینکه مدت زمان کوتاهی از پخش این اعلامیه از جانب کاخ سفید سپری شد، به دستور مستقیم بنیصدر، که در آن زمان سمت فرماندهی کل قوا را داشت، هلیکوپترهای به جا مانده از عملیات آمریکاییها بمباران شد و اسناد سری و مهم باقی مانده در آتش سوختند و محمد منتظر قایم ـ فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد ـ که در منطقه از هلیکوپترها محافظت میکرد، به شهادت رسید.
شهادت محمد منتظر قائم به روایت همرزمان:
ظهر جمعه پنجم اردیبهشت از ستاد مرکزی سپاه تهران ، با برادر شهید محمد منتظری قائم در یزد تماس میگیرند که خبر رسیده چند فروند هلیکوپتر آمریکایی مردم را در کویر به گلوله میبندد و یک آمریکایی زخمی شده هم ، در بیمارستان یزد است . بلافاصله در بیمارستانها تحقیق میشود و قسمت دوم خبر تکذیب میگردد ولی بعد از ساعتی از دفتر آیتالله صدوقی با سپاه تماس میگیرند که ، اینجا یک راننده تانکر است و ادعا دارد تانکر نفتش را آمریکاییها در جاده طبس آتش زدهاند . در پی این گزارشات ، محمد تصمیم میگیرد که هر چه سریعتر به منطقه بروند و از نزدیک با حادثه برخورد نمایند.
آخرین دستخط شهید نشان میدهد که وضع منطقه را حساس و حضور آمریکاییهای مسلح و مهاجم را بنا بر اخبار و گزارشات رسیده قطعی میدانسته است ، یکی از برادران پاسدار یزدی اینچنین گزارش میدهد :
« وقتی قرار شد برویم محمد گفت : اول نمازمان را بخوانیم ... ما که نماز خواندیم و برگشتیم ، محمد هنوز در گوشه حیاط سپاه مشغول نماز بود . او نماز را همیشه خوب میخواند . اغلب ، در جمعها ، او را به دلیل تقوایش ، پیشنماز میکردند . با اینهمه ، این بار نمازش حال دیگری داشت . بعد از آنکه تمام شد یکی از برادرها به شوخی گفت :
" نماز جعفر طیار میخواندی ؟ "
او با خوشحالی پاسخ داد : « به جنگ آمریکا میرویم . شاید هم نماز آخرمان باشد »
در بین راه مثل همیشه شروع کرد به قرآن و حدیث خواندن و تفسیر کردن و توضیح دادن ، سوره اصحاب فیل را برایمان تشریح کرد و داستان ابرهه را ... و گفت ، آمریکا قدرت پیروزی بر ما را ندارد و به توضیح بیشتر مسائل پرداخت ، از احادیث نیز استفاده میکرد ... محمد شهید با آنکه یک فرمانده نظامی خوب بود ، یک معلم اخلاق و عقیده نیز بود . و باآنکه در مواقع لازم از قاطعیت و همچنین خشم و جسوری فراوان برخوردار بود اما در مواقع عادی از همه پاسداران متواضعتر و معمولیتر بود ، از اینکه به او به چشم یک فرمانده نگاه کنیم ناراحت میشد و با اینکه او میبایست بیشتر نقش فرماندهی ، و تصمیمگیری و طرح و نقشه را داشته باشد ولی علاوه بر آن همواره خود پیشقدم بود و بویژه در مواقع خطرناک حتما خودش نخست اقدام میکرد ، از خودنمائی بشدت پرهیز داشت ، حتی زیر گزارشات یا اطلاعیههائی که اصولا با نام فرمانده سپاه اعلام یا ارسال میشود ، از نوشتن نامش خودداری میکرد ، کسی که وارد سپاه میشد امکان نداشت تا مدتی بفهمد او فرمانده ما هست . بیشترین کارها را خودش انجام میداد . اغلب شبها نیز بخانه نمیرفت و حتی بجای ما هم پست میداد ، غذا خیلی کم و ساده میخورد ، بیشتر روزه میگرفت ، روز قبل از شهادتش نیز که پنجشنبه بود ، روزه بود ...
راه طبس را با اینکه خاکی و خراب است با سرعت بسیار زیاد طی کردیم . در راه از سرنشینان اتومبیلی که از آنجا گذشته بودند ، سؤال کردیم ، گفتند آمریکائیها یک تانکر را آتش زده مسافرین یک اتوبوس را گروگان گرفته و هرچه داشتهاند بردهاند. «وقتی که به چند کیلومتری منطقهی فرود رسیدیم، حدود پانزده نفر از برادران کمیتهی طبس در آنجا بودند و عدهای از برادران ژاندارمری نیز در آنجا حضور داشتند که یکی از آنها گفت: «منطقه، مینگذاری شده و یک فانتوم به طرف ما تیراندازی کرده است». صبح زود چون از فانتوم خبری نبود به منطقه رفتیم و تعداد هشت جسد در آنجا یافتیم. افسر ژاندارمری، برای اطمینان، حکم مأموریت ما را که برای غرب کشور بود، نگاه کرد و به ما گفت: «تا فردا در اینجا نگهبانی دهید»؛
ما که میرفتیم یک ستوان گفت : چون فانتومها اینجا پرواز کردهاند ، میروم بیسیم بزنم به نیروی هوائی که بدانند نیروی خودی در منطقه هست .
عدهای از پاسداران فردوس و طبس نیز با ما تا 100 متری هلیکوپترها آمدند ولی جلوتر نیامدند ، ولی ما جلوتر رفتیم .
در این موقع متوجهی طوفانی که حدود سه کیلومتر با ما فاصله داشت و معلوم بود که به سوی ما میآید، شدیم. در این لحظه فانتوم مزبور در بالای سر ما ظاهر شد، وقتی طوفان شروع شد، مأموران ژاندارمری منطقه را ترک کردند؛ ولی ما پنج نفر پاسدار یزدی و برادران کمیتهی طبس باقی ماندیم. طوفان رسید و ما در میان طوفان حرکت کردیم تا اینکه به منطقهی فرود هلیکوپترها رسیدیم. دو فروند هلیکوپتر در یک طرف جاده و چهار فروند در طرف دیگر جاده قرار داشت، یکی از هلیکوپترها در حال سوختن بود و یک هواپیمای چهار موتوره نیز در کنار آن میسوخت. ما در وسط جاده از اتومبیل پیاده شدیم و برای شناسایی به طرف آنها حرکت کردیم...»
محمد شهید بدقت مراقب مینگذاری یا هر نوع تله انفجاری بود به موتورها و جیپ آمریکایی رسیدیم اول محمد موتورها را بررسی کرد وقتی مطمئن شد که مواد منفجره به آن وصل نیست رفتیم و آنها را روشن کردیم و با هم کنار جاده آوردیم ، همچنین جیپ را .
شهید محمد خوشحال و خندان گفت :
« خوب اینهم 5 هلیکوپترهایی که در کردستان از دست دادیم خدا رسانده است . » و خودش به سمت یکی از هلیکوپترها رفت . طوفانی که مدتی قبل آغاز شده بود کاملا برطرف شده بود و هوا صاف بود .
«... فرمانده ما خیلی با احتیاط داخل یکی از هلیکوپترها شد. پشت سر او من هم داخل هلیکوپتر شدم... یک کلاسور محتوی چند ورقهی درجهبندی شده در آنجا پیدا کردیم و چون تخصصی در این مورد نداشتیم آن را سر جای خود گذاشتیم تا برادران ارتشی بیایند و آنها را مورد معاینه قرار دهند.»
«.. در داخل یکی از هلیکوپترها، یک دستگاه رادار روشن بود. فانتوم ها یک دور زدند، سپس دوباره به طرف هلیکوپترها آمدند و به وسیلهی تیربار کالیبر 50، یک رگبار به طرف هلیکوپترها بستند. این رگبار دقیقاً به طرف هلیکوپتری بسته شد که دستگاه رادار در آن روشن بود؛ در یک لحظه آن هلیکوپتر منهدم شد. من به فرمانده مان گفتم: «برادر محمد، بیا از اینجا برویم.» گفت: «فعلاً وقت آن نرسیده، وقتی فانتوم ها دور شدند ما هم میرویم»؛«به محض اینکه صدای فانتوم ها کم شد، ما به سرعت از هلیکوپترها دور شدیم و به هر صورت که بود، حدود 20 متر دویدیم و بعد روی زمین دراز کشیدیم. برادر عباس سامعی که رانندهی ما بود، به طرف من آمد و گفت: « من تیر خوردم، او با سرعت به طرف جاده رفت، برادر رستگاری در حال دویدن بود که من داد زدم تیر خوردم، او در جواب گفت: «من هم زخمی شدهام.» و بعد روی زمین افتاد؛ چون از ناحیهی پا زخمی شده بود.»
«برادر عباس سامعی نیز که روی زمین دراز کشیده بود، بلند شد و مانند انسانهای بیحال تلوتلو خورد و به زمین افتاد؛ من فکر کردم که از خستگی این طور شده است. برادر رستگاری خودش را به طرف او کشاند و در کنارش دراز کشید. برادر منتظر قایم هم در طرف دیگر خوابیده بود. رفت و برگشت فانتومها همچنان ادامه داشت و دو هلیکوپتر که در آن طرف جاده قرار داشتند؛ هیچ کدام منفجر نشدند (البته بعد از آنکه به طبس رسیدیم، با کمال تعجب شنیدیم که فانتومها مجدداً بازگشته و یکی از آن هلیکوپترها را منهدم کرده بود[ند]). من داد زدم سوییچ ماشین کجاست؟ برادر رستگاری گفت: «عباس زخمی شده و بی هوش است.» برادر محمد منتظر قائم همچنان در آن طرف جاده دراز کشیده بود. من به طرف او رفتم، وقتی نزدیک شدم، دیدم مچ دستش قطع شده و پشت سرش افتاده است. فکر کردم مواد منفجره، دستش را قطع کرده است؛ جلوتر رفتم و او را صدا زدم، ولی جوابی نداد. چشمانش باز بود و چهرهی بسیار آرامی داشت، مانند آدمی که در خواب است. زیر بدنش خون زیادی ریخته بود. دیگر دلم نیامد که به او دست بزنم..
برادر زخمی دیگری که همراه محمد به داخل هلیکوپتر رفته است میگوید :
« ... در هلیکوپتر اشیاء مختلفی پیدا کردیم . از جمله یک کلاسور که چند ورقه درجهبندی شده و مقداری هم رمز در آن بود ... وقتی فانتومها آمدند و رفتند ، برادر شهید و من از هلیکوپترها پائین آمدیم و به سرعت دور شدیم اما بلافاصله فانتومها برگشتند . ما روی زمین خوابیدیم و به حالت خیز درازکش پیش میرفتیم . برادر عباس گفت : من تیر خوردم . بعد بلند شد ولی تلوتلو خورد و بر زمین افتاد. فرمانده شهید منتظر قائم هم در طرف دیگر خوابیده بود. رفت و برگشت فانتومها همچنان ادامه داشت . به طرف محمد برگشتم ، دیدم که دست چپش قطع شده و پشت سرش افتاده است . او را صدا زدم ولی جوابی نشنیدم . چهره بسیار آرامی داشت . چشمانش تقریبا باز بود و لبانش مثل همیشه لبخند داشت ، آنقدر آرام روی کتفش بر زمین افتاده بود که فکر کردم خواب رفته است ، اما زیر بغل او پر از خون بود ، فهمیدم محمد شهید شده و به آرزویش رسیده است . ما نتوانستیم پیکر به خون خفته او را ببریم. لذا محمد همچنان بر روی ریگهای کویر ، که با خونش رنگین شده بود ، تا صبح با خدای خویش تنها باقی ماند و صبح هم با اینکه از کانالهای گوناگون قول هلیکوپتر و هواپیما برای آوردن جسد شهید را به یزد بما دادند و حتی یکبار مردم طبس جمع شدند و با شکوه تمام جسد شهید را تا فرودگاه تشییع کردند و با اینکه برادرانمان حکم برای سوار کردن شهید و زخمیها گرفته بودند ، اما بی نتیجه ماند و سرانجام نزدیک غروب با آمبولانسی که از یزد آمده بود ، شهید و من را به یزد بردند و شهید را فردا صبح با عظمت بی نظیری تشییع کردند ... »
خون شهید موجب رسوایی دوستان آمریکا
با توجه به اینکه بمباران هواپیماهای ایرانی به دستور بنی صدر خائن ، موجب شهادت شهید منتظر قائم شد ، سوالاتی در مورد علت صدور دستور بمباران غنائم باقیمانده از ارتش آمریکا مطرح شد. پاسخ این سوالات زمانی آشکار شد که بنی صدر از ایران فرار کرد .
در همان زمان آیتالله مهدوی کنی ... درباره مسائلی که در کمیسیون ( شورای انقلاب ) مطرح شد اظهار داشت : « یکی از مسائل ، مربوط به بمباران کردن هلیکوپترهای باقیمانده و شهادت فرمانده پاسداران یزد در جریان این بمباران و بعضی حوادث دیگر که در این باره واقع شده ، بوده است . شورای انقلاب 3 نفر را مأمور بررسی این حوادث کرد تا این حوادث را پیگیری کنند تا ببینند ماجرای بمباران چه بوده است و چرا توجه نکردند که فرمانده سپاه پاسداران یزد شهید و عدهای مجروح بشوند و پارهای حوادث دیگر که ذکر آن مصلحت نیست . »
همچنین دانشجویان مسلمان یزدی دانشگاه تهران ، خواستار محاکمه عاملین شهادت فرمانده سپاه پاسداران یزد شدند :
« برادر مجاهد محمد منتظر قائم در رکاب بتشکن زمان امام خمینی و در رابطه با حمله نظامی احمقانه امریکای جنایتکار که به لطف خدای تبارک و تعالی در هم شکسته شد به شهادت رسید . ما این شهادت پر افتخار را به پیشگاه امام امت و ملت قهرمان ایران و همچنین خانواده محترم شهید تبریک میگوئیم ، ولی ما شهادت برادر مجاهدمان را در رابطه با یک توطئه علیه انقلاب اسلامی ایران میدانیم و از مقامات مسئول خصوصا شخص رئیس جمهوری (بنی صدر) میخواهیم که چگونگی طراحی این توطئه را که منجر به شهادت این برادر رزمنده شد برای ملت رشید ایران و خانواده آن شهید روشن نمایند ...»
نیم ساعت بیشتر از خبر رادیو آمریکا مبنی بر وجود اسناد در هلیکوپترها نگذشته بود که صحرای طبس به بهانه وجود مین و کماندوی خیالی بمباران میشود. این اقدام کاملا بر خلاف اصول نظامی و همه موازین منطقی بود. گذشته از اسناد ، هلیکوپترهایی از بین رفت که هر کدام چند میلیون دلار ارزش داشت.
رئیس جمهور بنی صدر در مصاحبه تلویزیونی پنجشنبه 26/2/59 خیلی عادی با این " فاجعه " برخورد کرد و با رد وجود هرگونه توطئه ، پس از بیست روز تنها به این جمله اکتفا کرد که "مسأله در حال پیگیری است"! پس از بمباران هلیکوپترهای آمریکاییها ـ که اسناد و مدارک مهمی مربوط به ادامهی طرح و برنامههای آنها پس از انجام دادن مرحلهی اول عملیات در آنها بود ـ بنی صدر علت این اقدام را از بین بردن فرصت دوباره، برای استفادهی آمریکاییها از این هلیکوپترها اعلام کرد؛ در حالی که اگر چنین احتمالی وجود داشت، باز کردن وسایل و قطعات حساس پروازی کافی بود. که آنها را از کار بیندازد. علاوه بر این اضافه شدن پنج فروند از مدرنترین هلیکوپترهای جهان به نیروی هوایی ایران میتوانست غنیمت جنگی بسیار خوبی باشد که با این اقدام خائنانهی بنیصدر تحقق نیافت.
برخی سؤالهای کلی:
1- نکته اساسی و مهمی که باید مورد توجه باشد اینست که ارتش در حالت زمان وقوع حمله آمادهباش جنگی به سر میبرده است !!
2- در اسفند ماه 1358 بدلیل عدم وجود پوشش هوائی در منطقه شرق کشور، استقرار دو دستگاه رادار به تصویب رسیده بود. این اقدام تا زمان وقوع حادثه انجام نشد . با وجود آمادهباش نظامی ، رادارهایی که در آن منطقه وجود داشته اند ، غیر علمیاتی اعلام شدند و خبر ورود هواپیماهای آمریکایی یا اصلا گزارش نشد و یا به این گزارشها ترتیب اثر ندادند .
3-طبق امریه شماره 256-16-1412 مورخ 3/2/59 (دو روز قبل از حمله آمریکا به طبس)معاونت عملیاتی پدافند هوایی مقرر شده بود آتشبارهای ضد هوایی23 میلیمتری مستقر در تهران ، مشهد ، شیراز ، بابلسر با کلیه تجهیزات لازم به مأموریت اعزام گردند . همچنین طبق گزارشات توپهای ضد هوائی مهرآباد و پادگان منظریه نیز برداشته شد و این توپها تا تاریخ 6/2/1359 پس از انتقال از محلهای خود در انتظار و بیهوده در نقطهای میمانند و بعدا در کمیسیون مورخه 7/2/1359 و سپس طی نامه شماره 48-2/03-412 به تاریخ 10/2/1359 تعداد آتشبارهای اعزامی تقلیل مییابد و بعدا کلا دستور لغو و مسأله منتفی میشود . یعنی بدون هیچگونه استفاده یا عملکردی ، تنها در چند روز تجاوز و توطئه آمریکا ، توپهای ضد هوائی از نقاط حساس و مورد توجه دور میشوند!
4- هلیکوپترهای آمریکایی در سه نوبت عصر جمعه 5/2/59 ساعت 5/6 و 5/10 شب و صبح شنبه 6/2/59 ساعت 7 بمباران شدهاند. این عمل پس از اعلام وجود اسناد در هلیکوپترها و در حالیکه در دو نوبت عصر و صبح هوا روشن بوده است و همچنین در حالیکه نخستین بمباران نیز به شهادت برادر محمد منتظر قائم منجر شده بود ، وقوع یافته است. این بمباران بدون تردید به نفع آمریکا تمام شد و تجهیزات نظامی پیشرفته و اسناد محرمانه را از دسترس انقلابیون خارج کرد . در برخی از این اسناد ، نام ایرانیانی که مورد اعتماد آمریکا بودند و کماندوهای آمریکایی در صورت نیاز میتوانستند از آنها کمک بخماهند ذکر شده بود و بنابراین این افراد تمام تلاش خود را به کار بستند تا هویتشان فاش نشود. اما شهادت محمد منتظر قائم مردم و مسئولین را نسبت به وجود توطئه حساس نمود و موجب رسوایی توطئه گران شد.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
پیام رسان